عمو توکای دوستداشتنی تولدت مبارک!
دوم دبیرستان بودم . جنون خواندن داشتم. دیوانه وار خواندن. طراحی و تصویرسازی را هم دوست داشتم.
یکی از نشریههای مورد علاقهام که مثل باقی نشریههای آن سالها عمرش به چند ماه قد نداد، نشریه کارتون توانا بود. ظاهرش شبیه روزنامه بود. برگه برگه و کاهی. صفحه اول به یک طراح اختصاص داشت. که من همیشه فکر میکردم زن است. خواهر ِ این طراح هم در صفحه دوم یک کمیک استریپ به نام ماجراهای آقای کا داشت. توکا و مانا نیستانی. توکا، طراحی توانا بود که در طرحهایش طنز تلخی به چشم میخورد. توکا چیزی را فریاد نمیزد. میان آن هاشورها از هر داستان، هر واقعیت یک بیان تازه داشت. توکا شده بود هنرمند زن اسطورهای من. من هم در مثلا!!! طرح هایم از هاشور استفاده میکردم و شاید ساعتها صفحه اول نشریه را نگاه میکردم به تمام ظرافتهای فیگورها دقت میکردم. در یک شماره نشریه که طراحان معرفی شده بودند من به ماهیت اسطورهام پی بردم و فهمیدم توکا و مانا برادرند. تا چند روز در شوک بودم. و این که آخر چرا چرا اسم یک مرد باید اسم یک پرنده باشد…
دوشنبهها به تماشای توانا میگذشت تا بالاخره نشریه را توقیف کردند. اما توکا در ذهن من ماند. توکای خاکستری. خالق همه آن آدمهایی که در طرحهایش از چیزی رنج میبردند. همه آن آدمهایی که شبیه ما بودند.
چند سال بعد توکای عزیزم را در اورکات پیدا کردم و این روزها روزمرگیهایش را در توکای مقدس دنبال میکنم. امروز تولد توکاست و نمیدانید که چهقدر خوشحالم که اسطورهای زنده دارم .
نقل قول از توکا نیستانی:
با کسی دشمنی ندارم اما معمار بی سواد، دکتر بی سواد، کارتونیست بی سواد و… آدم بی سواد را دوست ندارم. معیار با سواد بودن گرفتن دیپلم از دانشگاه نیست. معیار من برای تشخیص سواد آدم ها حساسیتی است که به جامعه، فرهنگ و هنر نشان می دهند و دیگر تحلیلی است که از جهان دارند و این که آیا می توانند گاهی نسبت به دُگم هایشان به دیده ی تردید نگاه کنند؟
لینکهای مرتبط:
بیوگرافی مختصر و برخی از آثار توکا نیستانی
سایت رسمی توکا نیستانی
دیدگاه
ارسال شده توسط: توکا نیستانی | 6 می 2008 00:38
ممنمونم زهرای عزیزم، با خواندن مطلبت احساس خوشبختی می کنم.
ارسال شده توسط: صادق نقاشزاده یزدی | 6 می 2008 09:28
چقه از این معیار توکا خوشم میاد. خداییش.
ارسال شده توسط: محمدرضا | 6 می 2008 11:43
چه جالب!
منم وبلاگ توکای مقدس را پیگیری میکردم.
ارسال شده توسط: بامداد | 10 می 2008 12:51
حقا که خوب نوشتی و چه پاراگراف بینظیری را نقل قول کردی از توکای دوست داشتنی.
ممنون لذت بردم واقعا.