قحطی نیروی متخصص! چرا؟
مدتی است که دنبال چند نفر برنامهنویس(یا به عبارت بهتر توسعهدهنده نرمافزار چون غیر از کدنویسی کارهای دیگهای هم باید انجام بده) میگردیم برای کار در شرکت!
شرایط که خیلی پیچیده و سخت به نظر نمیرسه:
- به یک زبان برنامهنویسی (بجز ویژوال بیسیک) تسلط داشته باشه!
- بتونه با تیم برنامهنویسی همکاری کنه و مفاهیم اولیه RUP و UML را بدونه
- از مفاهیم پایه شبکه، بانک اطلاعات رابطهای و … اطلاع داشته باشه.
- بتونه خودش را با تغییرات تکنولوژی در توسعه نرمافزار هماهنگ کنه و بتونه از منابعی نظیر اینترنت در کوتاهترین زمان اطلاعات مورد نیاز را کسب کنه.
- بتونه ماموریت خارج از استان بره
- و از همه مهمتر حداقل دو سه سالی بشه روی همکاریش حساب کرد!
تا بحال چندین نفر آمدهاند و رفتهاند بدون اینکه جذب تیم فعلی شرکت بشوند. چند نفری هم که مناسب بودند به دلیل قبولی در دورههای تحصیلات تکمیلی از یزد رفتهاند.
به نظر شما چرا اینقدر پیدا کردن آدمهای کار درست مشکله؟
و یه نکته جالب: نمیدونم از اتفاقه یا واقعا اینطوریه و اگر واقعا اینطوریه به خاطر نوع کار است یا بخاطر سمپادی بودن مدیران فنی شرکت اما در هر صورت جالبه که بدونید: «همه کسانی که نتیجه کارشون دلچسب بوده از بچههای سمپاد بودن» (البته نه به این معنی که همه سمپادیها کاردرست بودن!)
دیدگاه
ارسال شده توسط: ملکناز باقیانی مقدم | 8 می 2008 22:34
پیدا کردن بهترینها همیشه مشکل بوده. از قدیم هم گفتن هر که طاووس خواهد جور هندوستان کشد.
در باب نکتتونم. منم بهش برخوردم. و اینو فهمیدم که سمپادی بودن هم تأثیر داره. دلیلشم شاید نوع تربیت بچه ها تو این مدارس باشه که زیاد محتمل نیست چون تا ما یادمون میاد مدرسه کار خاصی برامون فراتر از مدرسه های دیگه نکرده. وشایدم دلیلش همجواری بچه های خاص کنار هم بوده. بچه های دیگه باهوش هستن ولی هوش اجتماعیشون که باید پرورش پیدا میکرده زیاد نیست.
ارسال شده توسط: amir | 9 می 2008 06:22
dalilesh ine ke sherkata barname nivisaee ke maharat daran ro mikhan ba gheimate paeen estekhdam konan! tarjih midan be monshishoon bishtar az barname neviseshoon pool bedan! dar zemn ma ham har chi sampadi didim mikhast bezare 2 mah dige bere … nemishe rooshon hesab kard!
ارسال شده توسط: صادق نقاشزاده یزدی | 9 می 2008 11:50
در مورد دستمزد به نظر من خیلی حرف شما درست نیست. اگه حضور یه نفر در یک شرکت بتونه منافعی به اندازه x داشته باشه، خیلی خیلی بدیهی است که مدیریت شرکت حاضر باشه درصد بالایی از اون x را به طرف بده.
مشکل از اینه که کسانی که دستشون توی کار نیست یا به صورت شرکتی تا بحال کار نکردند هزینههای ریز و درشت انجام کار خوب به شیوه درست را در محاسباتشون نمیگنجونند یا تصورات اشتباهی از درآمدها دارند.
این تکه اول قضیه است. تکه دومش اینه که خیلیها بدون اینکه بپرسند و بدونند پیشپیش قضاوت میکنند. در هر شرایطی کارکردن باید با رضایت دو طرف باشه، این یعنی اینکه وقتی من یه انتظاری از کارمندی دارم و ازش میخوام اون هم اگه انتظاری داره باید صریح بگه.
و …