بمانیم یا برویم

قرار نیست طولانی بنویسم. فقط یک سوال برای آغاز همفکری که سخت مورد نیاز است این روزها:

برای اغلب ما پیش آمده که فکر کنیم آیا باید رفت و زندگی کرد یا باید ماند و وطن را ساخت؟

برای رفتن چه داریم و برای ماندن چه؟ در اینجا چه در انتظار ماست و جای دیگر شاید چه باشد؟

برچسب ها:

دیدگاه

حاجی صادق! پدر ماند تا وطن را بسازد، عمرش کفاف نداد و تنهایی اش. عموها رفتند زندگی کنند، از بیرون گود مدام امر به ضربه فنی کردن،‌می نمودند. ماندم تا راه پدر را ادامه دهم، تا امروز ایستاده ام، نمی دانم فردا چه خواهد شد.
مادر می گوید: بیا اینجا. وقتی که مهارت لازم را کسب کردی، بازگرد..شاید حرف مادرم درست باشد.
دوست ندارم یه روز مثل عموهام وقتی پای تلویزیون ایران می نشینم، آه حسرت بکشم…و دلم حتی برای خاکروبه های سرزمین مادری ام،‌پر بکشد..اما آنجا، عدالت و شایسته سالاری اش وسوسه می کند آدمی را…
هر تصمیمی می گیرید، امیدوارم سرشار خیر و برکت باشد…

خیلی ها میگن میریم اون ور یاد میگیریم و برمی گردیم. اما واقعا چند درصدشون برمیگردن ؟ خیلی ها که رسیدن اون ور ، اون قدر مشغول میشن و اون قدر آب و هوای اون جا بهشون میسازه که دیگه هوای این طرف ها به سرشون نمیزنه .

اگر آدم مذهبی باشین باید بگم توی خود اسلام هم دقیقا اشاره شده به این نکته که ساختن مملکت اسلامی برای هر مسلمانی یک تکلیف هستش. جامعه اسلامی باید قوی بشه و سرزمین های اسلامی آباد. خیلی از اون ها هم که واسه مملکتشون دل میسوزون هم از این دسته هستند و هم از دسته وطن دوست ها.

وطن دوست ها هم اون ها هستند که یکم بیشتر از حد معمولیش وطنشون رو دوست دارن و دوست دارن جایی که توش زندگی می کنن جای خوبی باشه و پیشرفت کنه. این ها چند درجه از وطن پرست ها پایین ترن.

وطن پرست ها گاهی افکار متعصبانه و غیرمنطقی دارن . البته گاهی.

برخی از افراد هم هستند که به خاطر منافع شخصی شون قصد آبادانی دارن. البته این ها به کسی ضرر نمی رسونن. با بعضی ها فرق دارن

بعضی ها خیلی زیاده. سوالی که شما پرسیدین کلی تحلیل میخواد.

من شخصا میمونم. میمونم تا بسازم. از گله و شکایت کردن چیزی نصیب ما نمیشه. باید به جای این که انتظار داشته باشیم دیگران کاری بکنند خودمون اولین قدم رو برداریم.

وقتی که بهت اجازه نمی‌دن نفس بکشی به خاطر اینکه خواستی تغییری بدهی، تغییری که به مذاق یک گروه قدرتمندخوش نمی آید، اونوقته که میفهمی هر چی زودتر بری بهتره.
یه دوستی میگفت من فقط یه چیز میخوام که بمونم: امنیت، امنیت، امنیت. اون رفت.

فکر می کنم نباید به این زودی کم آورد ! در ضمن همیشه یک عده قربانی میشن. شاید ما مجبور باشیم حتی یک نسل فدا کنیم تا به اون چیزی که میخوایم برسیم. همون طور که قبلا هم چنین کاری کردیم.

من همیشه می گفتم باید موند و تلاش کردم.اما چند وقتی هست تصمیمم کاملا عوض شده.باید رفت و حداقل سعی کرد اون ور آب یه ایرانی خوب بود!!!

دوستان من اونایی که رفتند هنوز هیچکدومشون بر نگشتند. اونایی که موندن راضی هستند.
از فامیل‌ها اونایی که رفتند برنگشتند بجز یکیشون که دو نفرشون، یکی فقط خودش اومده و خانم بچه‌هاش موندن و خودش میره ومیاد، اون یکی همه اومدن ولی میرن و میان.

این داستان صوتی را بگوشید، آدم یاد داستان تکراری ملت و حکومت و امیددادن می‌افته:
http://audiostory.blogspot.com/2008/05/blog-post_16.html

بعد از اینکه کتاب را گوشیدید، بگویید: بمانیم یا برویم؟

ارسال دیدگاه