پُرسه
وقتی یکی می میره چه اتفاقی می افته؟ درسته که باهاش بر خورد نداری اما تو ذهنت هست. اگر شخصی باشه که چندان باهاش برخورد نداشتید، اصلا شاید مرگ توفیری ایجاد نمی کنه. یعنی فرد چه قبل و چه بعد همچنان در ذهن شما هست. البته یه جورایی این نوع رابطه، رابطه ای است که زنده و مرده ی «دیگری» در آن تفاوتی ایجاد نمی کنه. البته علاقه حتما باعث می شه که وضعیت خوشایند تری را برای دیگری بخواهی که همان زنده بودن است. اما رابطه ای که فقط در ذهن باشد مرده و زنده اش فرقی نمی کنه. جوری که فردی که می میره انگار همچتان زنده است. نقیضش شاید بشود اینکه اگر «دیگری» فقط در ذهن ما زنده باشد، انگار مرده است.
می خواستم برای برنامه معارفه صادق یادداشت بنویسم، به آرشیو وبلاگ مراجعه کردم. یکدفعه متوجه شدم یکی که خیلی سرزنده بود، یکی که پر انرژی ترین عضو انجمن بود، یکی که جزء موسسین انجمن بود، یکی بود که همت فروان داشت برای راه اندازی شعبه تهران، یکی که با پیگیری های او ۰۲۱ متولد شد. حالا فقط خاطره اش هست. یعنی فقط توی ذهن ما زنده است. وای یعنی انگار مرده. لعنت به این روزگار که آدما رو می کشه. یعنی به نظر شما وحشتناک نیست که آدما مدتها باشند ولی یک دفعه دیگر نباشند.
دلم می سوزه برای کسایی که یه جورای خودکشی می کنند. فقط می شن یک خاطره فراموش شدنی. اما اینجا شاید پای یک قاتل در میان باشه. یکی که یکی از ما را کشت. مظنون تویی! آره آقا سعید تو قاتلی باید خیلی رکوع کنی که آمرزیده بشی.
دیدگاه
ارسال شده توسط: صادق نقاشزاده یزدی | 4 دسامبر 2009 22:35
من میگم سعید را اعدام کنید به خاطر این جرم و خطا.
از اون بدتر عروسی میگیره دعوت نمیکنه! یعنی چی؟ یه اعدام براش کمه.
[پاسخ]
ارسال شده توسط: هادي | 5 دسامبر 2009 00:06
ما شام میخوایم یالا
[پاسخ]
ارسال شده توسط: احسان | 5 دسامبر 2009 01:30
بنده از همین تریبون به آقای موسوم به «سعید» خیـــــــــــلی تبریک میگم.
سید! بلیط بختت برنده شده، برنده شدنی! ولی از همین الان اخطار کنم که «باهاس» حواست رو خیلی جمع کنی، انجمن رو اعضاش (خصوصا خانمها) بـد تعصب داره، بــــــــــــد!
خانم م.م. با اسم مستعار ک.ف. برای شما هم آرزوی خوشبختی میکنم. انشاءالله همیشه شاد باشین.
[پاسخ]
ارسال شده توسط: منیره منتظری | 5 دسامبر 2009 09:50
تأیید میشود :دی
[پاسخ]
ارسال شده توسط: صادق نقاشزاده یزدی | 28 دسامبر 2009 06:57
یک عدد میرعلمی و یک عدد کشندهاش، حاج سعید در پاتوق یزد مشاهده شد.
[پاسخ]
ارسال شده توسط: احسان | 28 دسامبر 2009 15:01
صادق تو یکی حرف نزن.
خوب گیرت آوردم. این چند روز هیچجوری بهت دسترسی نبود.
[پاسخ]