استعدادهای درخشان، قطعه چند؟ ردیف چند؟
«این پارهخط را نه به جهتِ جوشِ مسوولان مینویسم -که خدا نیاورد شیرشان خشک شود و نه به نیتِ خروشِ مردمان -که خدا نکند حنجرهشان خش بردارد- که مدتهاست ناامیدم… این نوشته را مینویسم در این روزگارِ وانفسا فقط به یک هدف؛ یک هدفِ ملی…. این پاره خط دستِ بالا یک میلگرد است که سرش یک تکه صفحهی فلزیِ سیاه رنگ جوش دادهاند، و روش با قلمموی مندرس و رنگی سفید، پیرمردی بدخط نامِ “استعدادهای درخشان” و قطعه و ردیف را نگاشته است… فقط برای این که در میانِ گورهای فراوانِ نهادهای فروپاشیدهی این روزگار، گورِ استعدادهای درخشان را پیدا کنیم… حتا “سنگی بر گوری” هم نیست…»
آقای امیرخانی را که حتما همه شماها می شناسید. درددلی نوشته که فکر کنم همگانی است. این درددل را نیما مضروب در وبلاگ سمپادیا آورده است. گویا درددل ناگفته اغلب سمپادیهاست. شما هم بخوانید، بد نیست.
دیدگاه
ارسال شده توسط: صادق | 23 ژانویه 2010 17:19
اصلش در سایت شخصی آقای امیرخانی است: http://www.ermia.ir/Contents.aspx?id=400
ارسال شده توسط: صادق نقاشزاده یزدی | 24 ژانویه 2010 21:53
مقاله با کسب اجازه در سایت سمپاد هم منتشر شد: http://news.sampad.info/article151.html
ارسال شده توسط: احسان | 29 مارس 2010 14:02
بدون توضیح اضافه:
http://aghasaleh.blogspot.com/2010/03/blog-post_17.html