آی فرزند….
وقتی با دوستانت دور هم جمع میشید و یه انجمنی، کانونی، تشکلی چیزی تشکیل میدین، مثل این میمونه که دارین یه اثر هنری یا یه مقاله علمی یا یه اختراع، یه همچین چیزی از خودتون منتشر میکنید. برخورد آدمها نسبت به تولیداتشون متفاوته. بعضیها اثر هنری رو میفروشن. ولی بعضیها مثل بچهشون ازش مراقبت میکنن. من آدمهای دیگهای که کنار صادق توی تشکیل انجمن سمپاد نقش داشتن رو «از نزدیک» ندیدم. البته… مثلا میبینم آقای شریفی خیلی از خودش مایه میگذاره برا سمپاد و مدرسه. آقای عطائیان، دکتر امیرحیدری و دیگرانی هم هستن که مشخصه برای سمپاد هویت و برای خودشون هویت سمپادی قائلن و انجمن هم براشون اهمیت داره. ولی این که چقدر هر کدوم این آدمها برای سمپاد درد میکشن رو نمیتونم تشخیص بدم الا یه نفر… . اون آدم که دلش نمیخواست اسمش اینجا باشه و بنابراین دیگه نیست! از گروه دومه. انجمن سمپاد مثل بچهاش میمونه. اون رو از نزدیک میبینم که عمیقا درد و رنج میکشه از این که نمیتونه این بچه دردانه رو طوری که باید و دلش میخواد رشد بده. خیلی ناراحت میشم وقتی میبینم که چیزی که همهی فکر و احساس و انرژی سالهای جوانیاش رو گذاشته جلوی چشماش تحلیل میره و الان که درگیریهای روزمره زندگیاش زیاد شده نمیتونه این امانت رو به کسی بسپاره که مثل خودش براش انرژی بذاره. نمیخوام بگم فقط اون این شرایط رو داره. شاید که نه! حتما افراد دیگهای هم تو این تعلق خاطر قلبی به انجمن باهاش شریکاند. افراد دیگهای هستن که کمتر یا بیشتر برای انجمن مایه میگذارن. اما از اونی میگم که مستند باشه. که با چشمای خودم دیده باشم ناراحتیشو وقتی که میبینه حساب انجمن خالی شده یا حتی منفی شده و حتی یه گزارش مالی درست و حسابی نایابه. وقتی میبینه که کمتر کسی میآد تو لوتوس بنویسه. یا داوطلب بشه که تو مدرسه درس بده. یا حتی حاضر باشه عضو بشه تو انجمن. این دردناکه که آدمهایی که افتخار میکنن که سمپادی هستن و این حس خوب رو همیشه دارن خودشون رو وامدار انجمن نمیدونن. خودشون رو متعلق به انجمن نمیدونن. اومدم این جا بنویسم تا به بعضیها یادآوری کنم که این مزه خوب افتخاری که زیر دندونتون دارید که «سمپادی» هستین رو مدیون انجمن هستین. که یادآوری کنم نگاه کنین و ببینین آدمهایی هستن که اصلا نمیدونن انجمنی هم هست و حتی یادشون نیست که «سمپادی» هستن. یادآوری کنم این هویت رو، این «سمپادی بودن» رو مدیون انجمن هستیم. اگه انجمن سمپاد نبود الان اسم معلمهامون هم یادمون رفته بود. با این اوضاعی که برای سازمان درست کردن اگه انجمن نبود الان خیلیهامون احتمالا به روی خودمونم نمیآوردیم که سمپادی هستیم. اصلا اینطوری بگم… اگه یه روزی انجمن از دل مدرسه در اومد الان این انجمنه که به مدرسه هویت میده…
خواستم به یاد بعضیها بیارم که بخشی از شادی زندگیشون رو مدیون تشکیل انجمن هستن. خاطراتشون… دوستیهاشون… و اعتقاداتشون رو… بخشی از باورهاشون، اعتماد به نفس و شخصیتشون رو از این جا گرفتن. من به این باور دارم. اومدم به یاد عدهای بیارم که گاهی نوشتن، یادی کردن، کمکی کردن، سراغی از مدرسه گرفتن، و عضوشدن تو انجمن اونقدرها هم بیهوده نیست. و اونقدرها هم وقتگیر نیست. و اونقدرها که بعضی فکر میکنند هم بیفایده نیست. زنده نگاه داشتن انجمن و رشد دادن بدنهی اون مثل آبیاری میمونه. آبیاری ریشههای سمپادی وجود خودمون… که اگه دیر بجنبیم و خشک بشه دیگه یادمون میره که روزگاری چه آرزوهایی داشتیم… یادمون میره که تفاوت آدمها در تفاوت آرزوهاشون هست. آبیاری درختی که ما از میوههای شیرینش چیدیم و لذت بردیم اما یادمون رفت که سال دیگه… سالهای دیگه… آدمهای دیگهای هم هستن که دستشون برای چیدن میوه بالا بیاد و اون وقت … خدا نکنه که اون وقت سبد ما خالی از میوه باشه…
اومدم بگم روی قلبم سنگینی میکنه غریبی انجمن… و آدمهایی که زحمت کشیدن تا انجمن به این جا برسه. به جایی که چند تا جوونه بزنه… که آوازهش به گوش خیلیها برسه… که خیلیها رو بهر امیدی به سمت خودش بکشونه… که بعضیها رو به هم برسونه… که بعضیها بهش طمع کنن و بعضیها از رشدش احساس خطر کنن… ولی امان… امان از این که سر این درخت قطور نشده زیر تبره… دیدین این درختها رو که یه تنهی کلفت دارن و چندتا شاخهی نازک از بغل ریشهشون زده بیرون؟ هیچ وقت دیدین که اون نازهها به کلفتی تنهی اصلی بشن؟ اگه تنهی اصلی رو اره برقی بندازی به جونش سرنوشت اون نازهها علیرغم جوونیشون پیر شدن نیست… از ریشه در اومدن هست. و اینا تمثیل نیست. برای من تنها راه بیان واقعیت هست. اینا انشا نیست. توصیف شرایط هست. بله هست… و خیلی چیزها هم هست که نمیشه گفت… اینجا نمیشه گفت.
خلاصه گفتم که بگم حساب انجمن خالیه… مثل دفتر انجمن تو کارخونهی اقبال… مثل دل دوستداران انجمن و اونایی که انجمن رو راه انداختن… دلشون خالی شده… میترسن از این که بعد اونا… به جای اونا… کسی دیگه به این زمین آب نده… رودخونهها با سر و صدا جاری بشن و یادشون بره که چشمه داره میخشکه… ایشالاه که اینطور نمیشه… اگه هر کدوم ما یه دستی بجنبونیم و یه گوشهی کار رو بلند کنیم:
۱. اونایی که تو یزدن یه سری به دفتر انجمن بزنن…
۲. اگه وقت خالی دارین یه ساعتی رو تو هفته به پژوهشگاه اختصاص بدین…
۳. عضویت تو انجمن ماهی هزار تومنه… اگه ماکزیمم سه بار یه مسیر رو به جای تاکسی با اتوبوس برین حله… اگه عقیده به زکات دارین این جا از خیلی جاهای دیگه مطمئنتر و مناسبتره… اگه از مزایای انجمن استفاده کنید کاملا بهصرفهاست… اگه خودتون رو یه سمپادی میدونین این یه وظیفهست.
۴. اگه عقیدهای، خاطرهای، بحثی هست که محوریتش سمپاده، بهترین جای طرحش توی لوتوسه. گاهی یه قلمی بگردونید.
۵. پاتوقها ماهی یک بار هم تو یزد هم تو تهران تشکیل میشه. قدم رنجه کنید.
۶. گردش و تفریح و اینا هم تو برنامهها هست. به این بهانه از روزمرگی بیایید بیرون…
۷. یادتون نره که «سمپادی» هستید. سمپادی بودن یعنی همیشه زنده بودن، آرزوهای بزرگ داشتن و باور به این که این آرزوها یه روزی محقق میشن شاید همین فردا…
۸. برای کارای دیگهای که میشه کرد از بچههایی بپرسین که بیشتر در جریان هستن.
من به نوبهی خودم فعلا سعی میکنم به لوتوس بیشتر سر بزنم. این درود بود. تا همین نزدیکیها بدرود.
دیدگاه
ارسال شده توسط: مصطفی نظری | 12 ژانویه 2011 17:49
یه آهنگ از سیاوش قمیشی اومد که چندان بیربط هم نیست. لطفن با توجه بخونید، من دیگه هیچی بهش اضافه نمیکنم:
مگه میشه یه پرنده، بمونه بی آب و دونه
مگه میشه که قناری، توی بغض آواز بخونه
اگه تو بری ز پیشم، من همون من قناری میشم
که تو بغض و گریههاش هم، میگه میخوام باتو باشم
مگه میشه که ستاره توی آسمون نباشه
یا گلی به خاطراتم، عطر یادتو نپاشه
اگه تو بری ز پیشم، من همون ستاره میشم
که تو هفتا آسمون هم نمیخوام بیتو بمونم
مگه میشه ماهیها را بگیریم از آب چشمه
یا گلهای باغ عشق را بذاریم یه عمری تشنه
اگه تو بری ز پیشم من همون ماهیه میشم
که بدون آب و دریا میمیرم بی کس و تنها
مگه میشه گلدونها را بذاریم تو حسرت آب
یا شب قشنگ عاشق، بمونه بی نور مهتاب
اگه تو بری زپیشم من همون گلدونه میشم
که واسه یه قطرهی آب میکشم حسرت تو مهتاب
****
ارادتمند همه سمپادیها
ارسال شده توسط: احسان | 18 ژانویه 2011 08:46
ممنون میشم اگه بعد از یک پاراگراف از تگ more استفاده کنی.
ارسال شده توسط: حامد عسگری | 19 می 2011 02:20
ما همه سعیمون رو میکنیم..امیدوارم ورودوی ها ی ۹۰ فعال باشن